سلام،
ابوالفضل بیهقی درکتاب تاریخ بیهق نقل میکند که: ندیمی در مجلس وزیری بخیل و تنگ چشم رتبه همنشینییافته بود و در آن مجلس قصه جوانمردی و سخاوت برمکیان میخواندند. آن وزیر اینحکایات مخالف طبیعت و عادت خویش مییافت که گفتهاند:آزادهعطا دهد و دل بنده درد گیرد. باری چنان گمان برد که محال موضوعی است. چه، بیشتر آفریدگانآنچه در باطن خویش اثر آن نیابند .محال دانند. پس گفت: این حکایات برمکیان همه موضوعات ودروغهاست. ندیم گفت: زندگانی خداوند ما دراز باد. چرا از این حکایات موضوعات واز این سخاوتهای ناراست از این خداوند هیچ حکایت نکنند؟ نه از آن است که اینجاهیچ نیست و آنجا بوده است؟ و مردمان هوشمند تر از آنند که کسی را مدح گویند مگروقتی که نزد او نشانههای احسان ببینند.
حکایات ,برمکیان ,حکایت ,ناراست ,خداوند ,محال ,از این ,این حکایات ,موضوعات و ,سخاوتهای ناراست ,چرا از
درباره این سایت