محل تبلیغات شما

سلام،

راغب اصفهانی در مجموعه فخیم محاضرات می‌نگارد:

دو خراسانی با هم لاف گزاف می‌زدند و از مرده ریگ پدر و مادر سخن می‌راندند. اولیگفت: مادر من به اندازه‌ای ثروت داشت که حساب نداشت. برای نمونه طویله‌ای داشت کهوقتی یک جفت اسب نر و ماده را از سر طویله رها می‌کردند، تا وقتی به آخر طویله می‌رسیدند،صد جفت می‌شدند. چه، طویله سخت بزرگ بود و اسب‌ها میان راه با هم جفت می‌شدند و کرهپدید می‌آوردند.

دومی فکری کرد و گفت: پدر مرحوم من چیزی نداشت و گازری می‌کرد و رخت‌هایمردم را در رودخانه می‌شست و در آفتاب خشک می‌کرد و تیری چوبین داشت که روزهایابری آن را به کار می‌برد. یعنی وقتی ابرها جلوی آفتاب را می‌گرفتند، او با تیرچوبینش ابرها را کنار می‌زد و آفتاب ظاهر می‌شد.

اولی با ریشخندی گفت: پس شب هنگام که می‌خوابید تیر چوبینش کجا می‌نهاد؟دومی به آرامی جواب داد: در طویله مادرت! بیله تیر را بیله طویله می‌باید!

حکایت سخاوت‌های ناراست

باز آفتاب دولت بر آسمان بر آمد

گر تو را خاطر ما نیست خیالت بفرست

طویله ,تیر ,بیله ,آفتاب ,جفت ,چوبینش ,داشت که ,با هم ,جفت می‌شدند ,می‌کرد و ,بیله تیر

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مرکز طراحی و چاپ هلیوگراور, فلکسوگراور وب لژیون کمک راهنما مسافر سعید چنگانیان(لژیون11) فروش برنامه های تحت اکسل و اکسس ثبت فوری شرکت - مشاوره ثبت شرکت فروشگاه اینترنتی ارزان شاهین شاپ ralolicheapf bagmedesur verconsswiris خرید پستی عینک آفتابی خرید توپ ایروبیک بزرگ کوچک خاردار دسته دار زنانه مردانه 2021